سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزدیکترین مردم به پیامبران، داناترین آنان است به آنچه آورده اند . [امام علی علیه السلام]

نشریه بقیه الله


آیا تا به حال به این نکته توجّه کرده ایم که چقدر در زندگی خود به امام زمان علیه السلام یقین و اعتقاد داریم؟!
نمونه یقین و اعتقاد والا نسبت به حضرت بقیة الله ارواحنا فداء داستانی است که مرحوم آقای میرجهانی (1) از حضرت آیة الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید شیعیان در نجف اشرف نقل کرده اند که خود شاهد قضیّه بوده اند و بدون واسطه، داستان را نقل نموده اند:
« روزی ما در منزل مرحوم آسیّد ابوالحسن اصفهانی نشسته بودیم. بسیاری از آقایان دیگر هم بودند. آسیّد ابوالقاسم اصفهانی مترجم عروة الوثقی، شیخ محمّد کاظم شیرازی، دامادهای مرحوم سیّد ابوالحسن ( سیّد میربادکوبه ای وآسیّد جواد اشکوری) نیز حضور داشتند. در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست مرحوم آسیّد ابوالحسن داد.
ایشان نامه را باز کردند و داخل آن دو ورقه بود. یکی از آنها نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به حضرت مهدی علیه السلام از مرحوم سیّد، دلیل و استدلال خواسته بود.
مرحوم سیّد، نامه را خواندند و خندیدند. سپس آن نامه را با صدای بلند خواندند. نامه از طرف بحرالعلوم(2) یَمَنی بود که از سادات حسنی و از علمای شیخیّه(3) بود. در این نامه، بحرالعلوم یمنی دلیلی برای وجود امام زمان علیه السلام درخواست کرده بود. مرحوم آسیّد ابوالحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند:« شما به نجف مشرّف شوید تا من امام زمان را به شما نشان دهم». نامه را مهر کردند و به دامادشان آسیّد جواد اشکوری دادند و فرمودند:« ببر و در پست بینداز».
دو ماه از این قضیه گذشت. شبی بعد از اینکه مرحوم آسیّد ابوالحسن در صحن امیرالمؤمنین علیه السلام نماز مغرب و عشاء را خواندند، یکی از شیوخ عرب به نام عبدالصاحب آمد و به ایشان گفت: بحرالعلوم یمنی به نجف آمده است، در محلّه وشراق، در فلان جا منزل کرده است. مرحوم آسیّد ابوالحسن فرمودند: باید همین حالا به دیدنش برویم.
ایشان همراه با عدّه ای از علما برای دیدن بحرالعلوم حرکت کردند. دامادهایشان و پسرشان مرحوم آسیّد علی هم همراهشان بودند. ما هم رفتیم. بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد، بحرالعلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. مرحوم آسیّد ابوالحسن فرمود: الآن وقت صحبت کردن نیست، چون من مستعجل هستم و کار دارم. فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم.
سپس مرحوم سیّد برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب بحرالعلوم با پسرش سیّد ابراهیم به منزل مرحوم آسیّد ابوالحسن آمدند. پس از صرف شام، مرحوم سیّد، خادمشان را صدا زدند و فرمودند: مشهدی حسین چراغ را روشن کن. می خواهیم بیرون برویم. مشهدی حسین چراغ را روشن کرده، آورد. در این هنگام مرحوم آسیّد ابوالحسن و بحرالعلوم و فرزندش سیّد ابراهیم و مشهدی حسین آماده بیرون رفتن شدند.ما هم می خواستیم همراهشان برویم امّا مرحوم سیّد فرمودند: نه هیچکدامتان نیایید. هر چهار نفر آنها بیرون رفتند. و چون تا برگشتن آن ها زمان زیادی گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند.
فردا صبح از سیّد ابراهیم پسر بحرالعلوم یمنی سوال کردیم: دیشب کجا رفتید؟ سیّد ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت:« الحمدلله اِستَبصَرنا بِبَرَکَةِ الامامِ السَیّد أبی الحَسَن»(4)
به برکت امام(5) سیّد ابوالحسن شیعه شدیم. گفتم: کجا رفتید؟ گفت:« رُحنا بِالوادی مقامِ الحُجَّةِ عَلَیهِ السَّلام» به وادی السّلام به مقام حجّت علیه السلام رفتیم. وقتی به حصار مقام رسیدیم، سیّد ابوالحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند: اینجا بنشین تا ما برگردیم. مشهدی حسین همان جا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم.
وقتی در فضای مقام داخل شدیم، سیّد چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند. و ما در بیرون مقام قدم می زدیم. سپس سیّد ابوالحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود، لبخند می زد و می خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است. آقا با چه کسی صحبت می کند؟ دو سه دقیقه صدای صحبت ها را می شنیدیم، امّا تشخیص نمی دادیم که صحبت دربارۀ چیست. هیچ یک از مطالب مشخّص نبود.
ناگهان سیّد صدا زد: بحرالعلوم! داخل شو. پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم امّا سیّد فرمود: نه تو نیا. باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم، امّا صحبت ها را تشخیص نمی دادم.
ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود، در مقام « حجّت » تابش کرد، و صیحۀ پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سیّد ابوالحسن مرا صدا زد: سیّد ابراهیم! بیا پدرت حالش به هم خورده است، آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال تا به حال بیاید. آب به صورت پدرم زدم و شانه هایش را مالیدم .
پدرم چشمهایش را باز کرد و بنا کرد با صدای بلند گریه کردن، و بی اختیار از جا بلند شد و روی قدم های سیّد ابوالحسن افتاد و پاهای سیّد را می بوسید و دور سیّد طواف می کرد و می گفت: یابن رسول الله، یابن رسول الله! التوبه، التوبه، التوبه!
طریقۀ مذهب را به من تعلیم بده، من توبه کردم. سپس سیّد ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم.
به هر حال، این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن برگشت. چهار ماه بعد، زوار یمنی به نجف آمدند. و بحرالعلوم نامه ای توسط زوار به سیّد فرستاده بود و از سیّد تشکّر و قدردانی کرده بود:« از برکت عنایت و هدایت شما تاکنون دو هزار و اندی از مقلّدین من، شیعۀ دوازده امامی شده اند.»
( بعد مرحوم میرجهانی فرمود:) مردم باید به این مطلب اهمیّت بدهند که اگر انسان حقیقتاً خلوص پیدا کرد، امام زمان ارواحنا فداء به فریاد می رسد. ما خالص نیستیم. حبّ دنیا نمی گذارد ما کاری بکنیم.»(6)
منظور از نقل این داستان، توجّه دادن به اعتقاد شدید مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانی به امام زمان علیه السلام بود. باید توجّه کنیم که اعتقاد، چه اندازه مؤثّر است. شیعه باید چنین اعتقادی به امام زمان ارواحنا فداء داشته باشد، تا توفیق چشیدن اوصاف امام به او عطا شود.
هر مرتبه ای از معرفت که نصیب شخص شد،باید با اعتقاد و تسلیم در برابر آن، آمادۀ رسیدن به مرتبۀ بالاتری از معرفت گردد. هر قدر اعتقاد در مراحل پایین قوی تر شود، شخص می تواند امیدوار باشد که مراتب بعدی هم به او عنایت گردد تا بتواند اثر اوصاف امام را در دیگران ببیند. و یا حتّی موردفضل بیشتری قرار گرفته و وصف امام علیه السلام را بچشد. در قضیۀ یاد شده دیدیم که اعتقاد مرحوم آیة الله سیّد ابوالحسن اصفهانی چگونه باعث شد که امام عصر ارواحنا فداء حاجت ایشان را برآورد و به این وسیله حجّت را بر مخالفان آشکار سازد.
البّته باید توجّه داشت که هر کسی نمی تواند به خود جرأت چنین کاری را بدهد. یعنی به خودش یا دیگران از طرف امام زمان علیه السلام وعده هایی بدهد و آن گاه از ایشان انتظار داشته باشد که حتماً طبق وعده های او عمل کنند. این گونه حالات در انسان به طور مصنوعی ایجاد نمی شود، بلکه باید شخص با عمل به وظایف دینی خود، آن قدر نزد امام زمانش آبرو کسب کند و آن قدر پیش ایشان عزیز و محترم گرددکه اگر در شرایطی قرار گرفت که چنین تقاضایی از حضرتش کرد، دست رد به سینه اش نخورد.
امّا کسانی که خودشان می دانند رابطۀ صمیمانه و خالصانه ای با امام عصر علیه السلام ندارند و آن قدر در اداء تکالیف دینی خود کوتاهی کرده اند که در مقابل حجّت خدا، احساس خجالت می کنند؛ نباید خودشان را با امثال مرحوم آیة‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی قیاس کنند و چنان انتظاراتی از امام زمان علیه السلام داشته باشند؛ بله، اگر کسی بین خود و خدا احساس می کند که آن چه شایسته است در ارتباط با امام علیه السلام و دوستان ایشان انجام داده و در پیشگاه خداوند، خود را بی آبرو نمی بیند، از چنین فردی، آن گونه توقّعات بعید نیست.
همچنین از این قضیه می آموزیم که توسّل به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه نباید فقط در گرفتاری های مادی و ناراحتی های جسمی باشد، بلکه امور معنوی و نیازهای روحی انسان مهم تر است. و باید در این گونه امور هم متوسّل به حضرتش شویم، تا بتوانیم مسیر هدایت را به سلامت طی کنیم،‌ و از دامهای شیطان که برای فریب انسانها گسترده است، رهایی یابیم. اینجاست که باید اهمیّت پناه بردن به امام علیه السلام را قدری مورد تأمّل قرار دهیم.
-------------------------------------
1- مرحوم میرجهانی، خود از دانشمندان بزرگ شیعه و از ارادتمندان خاصّ حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند که پس از گذراندن عمری در خدمتگزاری به آستان اهل بیت علیهم السلام، در شهر خود-اصفهان- دیده از دنیا فرو بستند، و در کنار مقبرۀ مرحوم علامه مجلسی به خاک سپرده شدند.
2- این شخص غیر از مرحوم آبة الله العظمی سیّد مهدی بحرالعلوم است که از علمای بزرگ شیعه بودند.
3- علمای شیخیه تابع شیخ احمد احسائی بودند. او اعتقاداتی بر خلاف ضروریات شیعه داشت. تفصیل عقاید شیخیه و انحرافات آن ها در رسالۀ« هدیة النملة الی مرجع الملة» نوشتۀ مرحوم میرزا محمد رضا همدانی – از دانشمندان شیعه و شاگرد مرحوم میرزای شیرازی- بیان شده است. نویسنده، این رساله را به امر استادش میرزای شیرازی نوشته است.
4- مستبصر شدن به معنای بینا شدن پس از کوری است و به کسی گفته می شود که از گمراهی خارج شده و به مذهب شیعه درآمده است.
5- عربها به مراجع تقلید، امام می گویند.
6- برگرفته از کتاب مجالس المهدی علیه السلام/ صفحه 292

نشریه بقیه الله ::: یکشنبه 86/7/29::: ساعت 9:0 صبح


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :26445
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
نشریه بقیه الله
نشریه بقیه الله نشریه ای است که به طور همزمان هم چاپ می شود و هم بر روی این وبلاگ نمایش داده می شود
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<